معرفی فیلم
Loving Vincent / دوستدارت ونسان
کارگردان: Dorota Kobiela. Hugh Welchman
بازیگران مطرح: Douglas Booth , Jerome Flynn
خلاصه داستان: این فیلم رمز و رازهای مرگ نقاش مشهور وینسنت ون گوگ در سال 1890 در فرانسه را به تصویر می کشد ...
اطلاعات فیلم
محصول کشور: انگلستان, لهستان/امتیاز منتقدین: 62 از 100
زبان فیلم: انگلیسی/مدت زمان: 1ساعت و 34 دقیقه/سال انتشار: 2017
رده سنی: PG-13 / ژانر: انیمیشن ، جنایی ، درام، زندگی نامه
امتیاز آی دی ام: 7.9 از 10 (بر اساس 19,856 رأی)
Rotten Tomatoes روتن تمیتو: 80-100
دانلود فیلم با دوبله فارسی
کيفيت: BrRip 720p / حجم: 697 MB
رتبه 126 در برترین فیلم های سال 2017
دانلود فیلم دانلود زيرنويس
نقد فیلم
✍️سینا لسانی
متاسفانه سطح شناخت عموم از "وَنسان وَن گوگ" نقاش بزرگ هُلندی که عمده مُورخان او را پدر هنر مدرن قلمداد کردهاند؛ جمیعاً به انسان روان پَریشی که گوشش را بُرید و به فاحشه ای اعطا کرد، خلاصه میشود. به همین سبب یا او را به خاطر رفتارهای نابِهَنجار و اشتباهش نکوهش کرده و مورد مَذِمَت قرار می دهند. و یا کارِ عجیب و غیرمعمولش را با احساسات مازوخیستی شان برانگیخته و ناخواسته از اَعمالش لذت میبرند. در این وانفسا در نهایت آگاهترین ها هم شاید، اطلاعاتی جزئی از رابطه دراماتیک وَنسان با برادر کوچکترش "تئو" و یا خودکشی شُبهه برانگیزش داشته باشند. کمتر کسی را میتوان یافت که از اِنکشاف ریشه های بیماری در کودکی، سفرها و کشف مهارت های نافرجام، عمر هنری کوتاه اما پربار در عرصه نقاشی و آثار فاخر به جامانده، مُطَلع باشد. به واقع چند نفر از خوانندگان این متن، تا به حال چَشم به آثار با شکوهی چون "شَبِ پُرستاره" و "سیب زمینی خورها" دوختهاند؟
این مقدمه کوتاه، شرحی بود برای وصول دو نکته. اول؛ این فیلم جُدا از بحث سینمایی و تکنیکال (که جُلوتر به آن میرسیم) مَضمون مُهمی دارد و با بَسطِ مضمون در قالبِ حال و هوای داکیودرام، قصه ای بدون ریزترین تَحریف و جهت گیری را به درستی تعریف میکند. دوم؛ پیش از تماشای اثر نیازی به تحقیق و مطالعه نیست.
فیلم شروع نسبتاً بدی دارد نقص اساسی و پاشنه آشیل فیلم، همان ده دقیقه، یک رُبعِ نخست است. شخصاً با تماشای دو، سه سکانس ابتدایی کلافه شده و فیلم را متوقف کردم و دست به دامن "ویکیپدیا" گشتم. پس از تخلیه اطلاعاتی صفحه "وَن گوگ" در "ویکیپدیا" به فیلم بازگشتم و کمی بعد دریافتم که هیچ نیازی به این کار نبوده، زیرا فیلم خود گویایِ همه چیز است. "دروتا کوبیلا" و "هیو ویچمن" زوجِ فیلمساز، زندگی "ونسان وَن گوگ" را بی کم و کاست و به زبان سینمایی روایت می کنند. عجیب است که این زن و شوهر انیماتور بدون داشتن کارنامه و پیشینه ای قابل توجه، آنقدر خوب سینما را میشناسند. آن ها تمهیدات کارآمدشان را با ظرافت و کنترل شده تصویر میکنند. در پُروسه تولید قریب به ده ساله فیلم، بیش از ۶۵۰۰۰ فِرِیم نقاشی توسط ۱۲۵ نقاش کشیده شده و سبک بَدیع انیمیشن نیز به واسطه همین نقاشی ها بود که همه اُلگو گرفته از نقاشی های منحصر به فرد "ون گوگ" است (بسیاری از تابلوها از جُمله مَستِرشات اِسکله و مَناظر گندُم، عیناً نقاشی ون گوگ هستند) فیلمنامه از ساختار شِِبهِ مُستند و مصاحبه گونهای پِیرَوی میکند، که بَنده به آن به عُنوان پیرنگ "هَمشهری کینی" می گویم زیرا اولین و بهترین نمونه اش را در شاهکار "اورسن ولز" دیدهایم. این سبک به گونه ای است که یک فرد به عنوان کارآگاه/خبرنگار/جستجوگر/کنجکاو/حقیقت جو و...
برای جستجو و کاوش حقایق کشف نَشده شخصی دیگر (معمولا شخصیت مهمی که به تازگی در گذشته است) سفر "اودیسه واری" را آغاز می کند
و به مَدَد مُصاحبه با افرادی کلیدی (یا در زندگی شخص و یا در آن حادثه دراماتیک)؛ روایت را با تعلیق و قطره چکانی اطلاعات همگام می کند. تا اینکه در پایان هم مُوفق به کشف آن رازِ بزرگ را که مجدداً به اِحترام "همشهری کِین" نامش را “رُزباد“ می گذارم، نمیشود. اما به کَشف حقایقی میرسد که در روند ادامه زندگی و تصمیمات آینده او بسیار موثرند. تا به حال آثار متعددی ساخته شده است که کم و بیش در این اُلگو میگُُنجند. اما بی شک پس از "همشهری کِین" کاملترین و کم نقص ترین آنها فیلم "دوستدارات وینسنت" است. اکنون این فیلم را در اُلگو فوق قرار میدهم. "آرماند رولین" پسر یک پُستچی که محرک هایی مِِن جُمله زندگی میان اهالی دهکدهای کوچک موجب شده به زندگی ابزورد و بی هدف روی بیاورد و دائم الخَمر شود. از طرف پدرش ماموریت مییابد تا نامهای را به دست "تئو" برادر "ون گوگ" رساند. این سفر ابتدا برایش جدی نیست اما رفته-رفته انگیزه کشف و شناختِ بیشترِ شخصیت ون گوگ و را به سوی تَحَوُل سُوق میدهد. این تحَول کاراکتر نیز بسیار با ظِرافت در فیلم کار شده است. برای نمونه یکباره و ناگهان شاهد ترک مشروب نیستیم و به طور مُکَرّر نوشیدن های پیاپی او را طی حل معما میبینیم که یک بار هم به از خود بی خود شدنش منجر میگردد. او که اساساً هدفی در زندگی نداشت در پایان سفرش معما (رزباد) یعنی خُودکشی "ون گوگ" را حل نمیکند. اما به این احتمال میرسد که او کشته شده آن هم وقتی خود را ناتوان در برپایی عدالت میبیند و نمیتواند قاتل احتمالی "ون گوگ" را به پای میز محاکمه بِکِشاند. خدمت به پلیس را به عنوان مسیر زندگی خود برمیگزیند و باقی عُمر را صرف برپایی عدالت میکند. البته این مسیر به سبب انگیزه ای دیگر نیز هست که آن هم بی ارتباط با این سفر اودیسه وار نیست. آرماند با انبوه قضاوت های نابه حَقِ مردم، چه آن تُهمَت های اهالی دهکده خودش که باعث جمع آوری امضاء و اِخراج "ون گوگ" گردید. و چه دروغ های مردم دهکده دوم-بِالاَخص دُکتر گاشه که خود را برادر بزرگتر"ون گوگ" میدانست-که موجب افسردگی حادِ "ون گوگ" و اتفاقات تلخِ پَسین گََشتَند. همه اینها باعث شد تا آرماند از مردم و اجتماعِ بی رحم فاصله گیرد و به سوی اِِنزوا کشیده شود. سفر همیشگی اش به کشور غَریبِ تونس نیز گویای این ماجراست.
یکی از حساس ترین مراحل ساخت و پرداخت "دوستدارات وَنسان"، در طریقهی مُرتب و منظم کردن اَشخاص و مصاحبه ها بود که سازندگان با هوش و ذِکاوت والایشان از این چینش سربُلند بیرون آمدهاند. به طوری که اگر یکی از مصاحبه ها با دیگری جا به جا گردد، حتما به بخشی از فیلم لطمهای جدی فائق خواهد آمد.
مصاحبه ها از شهر زادگاه و پدرِ آرماند شروع میشود که اطلاعاتی کلی از ۱۰ سالِ گذشته وَنسان می دهد - اتفاقاتی که در دهکده برای او افتاد. سپس آرماند در بَدوِ سفر به سراغ تأمین کننده رنگ های "ون گوگ" میرود و طبق دیده ها و شنیده هایش به طور مُختصر از کودکی تا مرگ او را شَرح می دهد. (این مصاحبه از این جهت مهم است که باعث شناخت سطحی ما از ون گوگ میشود و دقیقاً از همین نقطه داستان ما را به سمتِ خود میکِشد) سپس با مصاحبه های تقطیع شده خدِمتکارِِ دُکتر، دخترِ کافه دار و متصدی اسکله روبرو میشویم که به خوبی با هم پیچ خوردهاند و آرماند را بینشان پاسکاری میکنند. البته در این بین صحبت های کوتاهی با مرد روستایی، پلیس،دکتر مازِری و معشوقه ون گوگ هم صورت میگیرد که هر کدام تاثیر مهمی در روند کار میگذارند. و در پایان مسئولیت گره گشایی و رفع ابهامات بر دوش دکتر گاشه است.
سپس برای رعایت موتیِِف و دایره سینمایی اثر، آرماند به دهکده بازگشته و در صحنه درخشان پایانی زیر نور مهتاب و ستاره ها با پدر گَپ میزند و سرانجام آن نامه که نقش "پراپ" را در فیلم داشت با هم میخوانند. نکته مهم در رابطه با این مصاحبه ها فَلَش بک هایی است که نمایش داده میشود. تمام صحنه های خط اصلی فیلم را به صورت رَنگی، زنده و به سبک نقاشی های "ون گوگ" میبینیم که میخواهد حضور ون گوگ را در جریان حل معما نشان دهد بنابرین نقطه دید ما در فیلم، چشمان ون گوگ است. روح او همواره همراه با آرماند به این طرف و آن طرف میرود. حتی در صحنهای که او پس از یک روز طولانی بر رختخوابش میخوابد. ابتدا سایه ونگوگ را بر روی چهره او می بینیم که احتمالا میخواهد به درون ذهن او رَود و سپس ما نیز سوبژکتیو آرماند میشویم و کابوس وی را مینگریم. صحنه اصابت تیر به ون گوگ و خروج او از طویله. اما فلش بک ها که شباهتی به نقاشی های ون گوگ ندارند درست زمان تعریف ماجرا از زبان کاراکترها نمایش داده میشوند و این زنده نبودن تصاویر و بی شباهت بودن به آثار ون گوگ میخواهد با ما حرف بزند و بگوید که ون گوگ در آن ها حضور ندارد و این تنها روایات تصویری است که دیگران شرح میدهند و ما نمی توانیم به آنان اعتماد کنیم. و ضد و نقیض بودن روایات هم به شیوه صحیح و هوشمندانه چیده شده، به گونهای که هر کدام، روایت قبلی را هم نقض و هم کامل می کند!
"دوستدارت وَنسان" به خاطر ساختار قدرتمند و نیمهی پنهانش از آن دست فیلم هایی خواهد بود که زمان به اهمیتش می افزاید و شَک به یقین،-سالیان بعد از این فیلم را به عنوان یکی از مهمترین آثار این دوران نام خواهند بُرد.
مخلص شما؛ سینا لسانی