اطلاعات فیلم
پرتقال کوکی A Clockwork Orange
کارگردان و نویسنده و تهیه کننده: استنلی کوبریک
اقتباس: براساس داستانی از آنتونی برجس
بازیگران: مالکوم مکداول - پاتریک مگی - میریام کارلین - آدرین کوری
موسیقی: وندی کارلوس، راشل ال کیند فیلمبرداری: جان آلکُت / تدوین: بیل باتلر
تاریخ انتشار: ۱۹ دسامبر، ۱۹۷۱، انگلستان
مدت زمان: ۱۳۶ دقیقه / زبان: انگلیسی
هزینهٔ فیلم: حدود ۲٫۲ میلیون دلار آمریکا
نقد فیلم
✍️ سینا لسانی
پیچیده گرایی + آب بندی ==> نبوغ استنلی
از نام فیلم شروع میکنم: "پرتقال کوکی" نام بسیار بدی است و از پایه بی منطق است. این نام توسط نویسنده مشهور داستان کوتاه پرتقال کوکی انتخاب شده که این فیلم اقتباسی از آن داستان است. آنتونی برجس انگلیسی زبان که به صورت دست و پا شکسته با زبان مالایی (زبان رسمی کشور مالزی و چند کشور دیگر) آشنا بود، کلمه orang که در مالایی به معنای انسان میباشد را به clockwork افزود و Clockwork Orang که مخلوطی انگلیسی-مالایی به معنای «انسان کوکی» یا در ترجمه ای بهتر «آدم کوکی» است حاصل شد. آدم کوکی استعاره از شخصیت الکس پس از انزجار درمانی است. اما این نویسنده برای جالبتر شدن کار (از نظر خودش) حرف e را به orang افزود و یک ترکیب نامعقول انگلیسی با ترجمه «پرتقال کوکی» به وجود آورد. این اسم برای همه کسانی که کتاب را خواندهاند و یا فیلم را دیدهاند کاملا مبهم و نامفهوم است برجس در مصاحبه ای می گوید (نقل به مضمون) «این اسم دارای ایهام می باشد» اما با کمال احترام باید گفت هیچ ایهامی وجود ندارد زیرا زمانی آرایه ایهام به کار میرود که یک واژه یا متن دو معنای مستقیم (ظاهری) و غیر مستقیم (دور از ذهن) بدهد. اما پرتقال کوکی در ارائه همان یک معنا هم فلج است. حال اگر فرضاً پرتقال کوکی را معنای مستقیم خودش فرض کنیم برای یافتن معنای دور از ذهن باید به متن اثر رجوع کرد اما در فیلم هیچ اشارهای به پرتقال نمی شود حتی کلمه orange را از زبان هیچ کاراکتری نمیشنویم و هیچ ارجاع غیرمستقیمی هم به آن وجود ندارد. در کتاب نیز جز سکانس هجوم الکس و دارودسته اش به خانه نویسنده که وی لحظاتی قبلش در حال تایپ متنی با عنوان پرتقال کوکی بوده است (که آن متن و عنوان هم به حال خود رها می شوند و تا اتمام کتاب هیچ کارکردی نشان نمیدهند) دیگر هیچ سرنخی از اسم فیلم در متن آن یافت نمیشود.
شاید به این فکر کنید که یک اسم ارزش نقد ندارد و به خود اثر باید پرداخت اما فی الواقع "نام" اولین وجه اساسی فیلم است و همیشه برای مطالعه چکیده ترین نسخه فیلمنامه به نام آن مراجعه میشود. همانطور که فیلمبازان مولف در طول تاریخ سینما اعجاز در ایجاز را به رخ کشیده اند و امثال
هیچکاک و فلینی طوری فیلم هایشان را نامگذاری کردهاند که گویی قیاس مضمر نقص شده است و نام بهتری نمیشود برایشان گمارد. اما کوبریک چه کرد؟ نامی را برگزید که تنها کارکردش، شباهتش به یک کلمه دیگر است آن هم یک کلمه به زبانی دیگر... صحیح است که این نام از منبع خود یعنی کتاب برداشته شده، اما کم نبودند فیلم های مطرح و ماندگاری که نامی متمایز ازمنبع اقتباس خود برگزیدهاند؛
از نمونه هایش می توان به سریرخون اثر آکیراکوروساوا اشاره کرد که اقتباسی از نمایشنامه مکبث شکسپیر است یا اینک آخرالزمان اثر فرانسیس فورد کاپولا که اقتباسی از رمان "دل تاریکی" جوزف کنراداست؛ اشاره کرد. پس در اینجا فقط و فقط میبایست از کوبرک خرده گرفت نه هیچ کس دیگر. اگر او آنقدر دلدادهی این اسم بود و نمیتوانست آن را کنار بگذارد، حداقل کارکردی ولا اندک برای آن در فیلم قائل میشد. به طور مثال آن لیوان های شیر حاوی روانگردان که در ابتدای فیلم تحت ژست های جلف و سانتی مانتال به دست کاراکترهایش میدهد که در ادامه هم دیگر خبری ازشان نیست و موتیف و یا واریاسیونی برایشان منظور نشده، را حذف میکرد و به جای آن یکی یک دانه آب پرتقال به دستشان میداد تا حداقل نام فیلم کارکردی اگرچه اندک در بطن فیلم داشته باشد!
حال شاید این را اشتباهی سهوی و نه چندان مهم از کوبریک بدانید اما من این مسئله را اشتباه کوبریک نمیدانم بلکه به حساب هوش او میگذارم به راستی که او یک نابغه بود! در ادامه دو مورد از نیرنگ و فریب های او را ذکر خواهم کرد و به تفصیل توضیح خواهم داد که او چگونه با استفاده از هوش و نبوغ خود سر مخاطبان را کلاه گذاشته است:
۱- او میدانست چه کاری را چه زمانی بسازد و به همین علت تمام کارهایش در زمان خود به علت ساختارشکنی، جنجالی شدند و همه خوب میدانیم که فیلمی چون پرتقال کوکی اگر جنجال به پا نمیکرد، آنچنان دیده نمیشد. هنوز هم وقتی میخواهند این فیلم را معرفی کنند از خبرساز شدنش در زمان اکران حرف میزنند و از صحبت درباره محتوای فیلم چنان خبری نیست. ریویو های تحسین آمیز و ستایشگر منتقدان چه در متاکریتیک و چه در بلاگ های شخصیشان، بیشتر از تحلیل محتوایی یا حتی ساختاری فیلم به جسارت سازنده و موضوع و ماجرای ملتهب فیلم اشاره میشود. (امان از کوبریک پرستان)
۲- او با استفاده از امکانات ژانر و همچنین تمهیدات به خصوص خود در میزانسن، ذهن مخاطب را به بازی می گرفت و ایرادها را میپوشاند. اکنون قصد انتقاد از این شیوه را ندارم، بلکه همه این ها قدرت کارگردانی او را ثابت میکنند، اما همیشه کارساز نیست. البته بهتر است بگوییم همیشه اخلاقی نیست. کوبریک در پرتقال کوکی به مدد میزانسن نه تنها ایرادهای کثیر فرمی را میپوشاند، بلکه دیدگاه غیرانسانی خود را به مخاطب تحمیل میکند، که این وضوحاً غیراخلاقی است.
میزانسن چیست؟ طبق نظریه دو نظریهپرداز بزرگ سینما بوردول و تامسون، میزانسن از چهار بخش (صحنه - نورپردازی - لباس و چهره پردازی - بازیگری) تشکیل شده که همه آنها تحت احاطه کارگردان است. با کمی تفکر و عمق در پرتقال کوکی درمیابیم که هر چهار بخش به طرزی عجیب غیررئالیسم هستند. اما چگونه آنقدر باورپذیر و ملموس یک کل را پدید آوردهاند! چگونه است که بیننده صحنه های (لوکیشن) نامعقول فیلم را میپذیرد (حتی زندانش هم شبیه زندان نیست!) و چگونه است که نورپردازی های اغراق شده بیننده را متوجه خود نمیکنند و بالاتر از آن چگونه است که چهره پردازی (گریم یا میکاپ)، شخصیت پردازی و بازیگری تک تک کاراکترها مخاطب را از فیلم دور نمیکند، بلکه آنها را به همذات پنداری وامیدارد! به طور مثال دارودسته الکس و خود او انگیزه هایی دارند که معمول نیست. انگیزه هایی که به آن ها وجههی جنایتکارانی خاص و متفاوت را میدهد، آن ها لباسهای نامرسومی میپوشند و دست به جنایت هایی نامرسومتر میزنند. (از دیگر ایرادات فیلم عدم توضیحی درست از انگیزه آنهاست که چرا به تجاوز رو آورده اند و پشتوانهاش چیست؟ بیماری روانی؟ بچه سال بودن؟ تربیت غلط؟ تاثیر مدرنیته و.... با اینکه عدم پرداخت انگیزه شخصیت ها غلطی فاحش و متاسفانه رایج در فیلم هاست اما ما از کنارش میگذریم و تنها به بیان نامرسوم بودن انگیزه شان اکتفا میکنیم و دیگر پی ریشه و پشتوانهاش را نمیگیریم) کاراکترهای مادر و پدر الکس مثلا شمایلی از مردم عام و اعضای ساده لوح اجتماع هستند اما نمونهشان در جامعه حقیقی یافت نمیشود و ما به ازای بیرونی ندارند (آن ها تصمیماتشان را بر اساس جدیدترین اخبار چاپ شده در روزنامه ها میگیرند و این اخبار تعیین کننده علاقه آن ها به تک پسرشان است) کاراکتر دکتر روانشناس الکس که در فصل آغازین فیلم به خانه الکس آمده و بر روی تخت در حالی که کنار او نشسته است، حرکتی روی آن انجام میدهد که برای یک روانشناس، حرکتی بسیار نامعقول است (خبر از روحیات سادیسمی او میدهد اما چرا؟) پس باید در ادامه فیلم دلیلی منطقی برای این حرکت آورده شود اما طبق معمول بی جواب میماند. کاراکتر مرد نویسنده که با اختلافی آشکار کارتونیترین شخصیت فیلم است، تمامی رفتارهایش اعم از عصبانیت (وقتی صدای آواز الکس را از حمام میشنود و او را شناسایی میکند) و خشنودی و رضایت (وقتی الکس را به سزای عملش میرساند) مصنوعی هستند و حتی از بازی تئاتری غلو آمیزتر.
همه ی این مثال ها زده شد تا غیررئالیسم بودن این فیلم اثبات شود اما در پایان سوالی مطرح می شود: این فیلم اگر رئالیسم نیست و تمامی صحنه هایش نمود واقعی ندارند و انگیزه و کنش کاراکترها نه تنها مرسوم نیست و نمونهاش در جامعه حقیقی دیده نمیشود بلکه نامعقول و مضحک است، پس چرا حرف های جدی میزند و قصد تحمیلشان به بیننده را دارد؟
جمع بندی:
حال به آغاز بحث بازمیگردیم. کوبریک با پیچیده گرایی کاذب قصد گیج کردن مخاطب را داشته است. او اسمی را برای فیلمش انتخاب می کند که مخاطب ظاهربین و روشنفکرزده خود را به تحسین وادارد. اسمی که به ظاهر پرمعناست اما در باطن پوچ تر از پوچ است. او دکوپاژهایی ترتیب میدهد که ظاهرا به فضای ذهنی مخاطب مرتبط است و در آن کاوش میکند که نشان از روانشناختی بودن اثر میدهد اما فی الواقع تنها کارکرد این دکوپاژها ظاهری است و همین مسئله در جنبه های بازیگری و... هم هویداست. پرتقال کوکی اثری انتزاعی و فاقد محتواست.
پ.ن : متن فوق را دو-سه ماه پیش در قالب جوابیهای بر نقد مثبت و ستایشگر فیلم پرتقال کوکی توسط دوستان نوشته شده است]
سینا لسانی - 1396